اهوراي بي همتاي ما

ساخت وبلاگ
رویای رفتن به مهدکودک توی دل کوچولوت اواخر شهریور ماه نقش بست. زمانی که در تدارک فرستادن نیروانا به مدرسه بودیم و منم از نگرانی این که با تنهاییای تو در نبود اون چه کنیم توی فکر و ذهنم, مهدکودک رفتن تو رو تصویر میکردم و اینکه اگه واقعا خیلی برات سخت گذشت هر طور شده به مهرآیین التماس میکنم شرایط منو اهوراي بي همتاي ما...ادامه مطلب
ما را در سایت اهوراي بي همتاي ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ahuramahdavie بازدید : 40 تاريخ : جمعه 12 خرداد 1396 ساعت: 23:36

خیلی وقته میخوام بعضی اصطلاحات و واژگان منحصر بفردت رو اینجا یادداشت کنم بمونه یادگار بعدها مزه مزه کنیم دهنمون شیرین شه. الان فرصتش دست داده عسلک. اینا رو میگم:کوموبند : کمربندماشی شارژی کنم : ماشین شارژی سواری کنمفوط : فقطآشمخونه : آشپزخونهیااااختم اهوراي بي همتاي ما...ادامه مطلب
ما را در سایت اهوراي بي همتاي ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ahuramahdavie بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 2 خرداد 1396 ساعت: 20:16

دیروز چهل و یک سالگیم رو خاطره کردم، با حضور باطراوت تو و نیروانا و مزدا، در کنار بابا حامد عزیز. عکسایی که با این کیک خوشگلِ خوشمزه داری رو یادم رفت منتقل کنم جایی که بشه آپلود کرد. اولین فرصتی که دست بده این کار رو میکنم. فقط برات بگم که سخت ترین ک اهوراي بي همتاي ما...ادامه مطلب
ما را در سایت اهوراي بي همتاي ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ahuramahdavie بازدید : 18 تاريخ : شنبه 23 ارديبهشت 1396 ساعت: 17:26

نازنینم تو تنها فرزندم هستی که دو سال و اندی پس از تولدت رو تقریبا تمام وقت با من سپری کردی. وقتی تو رو باردار شدم که مسافت ۱۵۰ کیلومتری محل کار تا خونه رو هر روز رفت و آمد میکردم و با خودم عهد کردم پس از تولدت تا وقتی اونقدر بزرگ نشدی که من فکر میکنم تنهات نذارم و سر کار نرم. کاینات این صدای درون م اهوراي بي همتاي ما...ادامه مطلب
ما را در سایت اهوراي بي همتاي ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ahuramahdavie بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1396 ساعت: 6:58

همکار عزیزم: اهورا، خواهر جونت رو چند تا دوست داری؟

اهورا: یک وَ ، دو وَ، سه وَ، چار وَ

[نه که نیروانا وقتی تمرین ریتم پیانو میکنه اینجوری میخونه، تو هم شمارش رو اینجوری قلمداد کردی انگار]

اهوراي بي همتاي ما...
ما را در سایت اهوراي بي همتاي ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ahuramahdavie بازدید : 18 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1396 ساعت: 6:58

سوار روروئک مزدا بودی - که از نیروانا به ارث رسیده و الانم بجای مزدا تو همه ش ازش استفاده میکنی و مث ماشین هی به در و دیوار و دست و پا و پشت ما میکوبونی. منم تازه از اداره رسیده بودم خونه و میخواستم تلافی اون مدتی که خونه نبودم رو حسابی با بازی کردن و بالا بردن شور و هیجانتون دربیارم. شروع کردم از ر اهوراي بي همتاي ما...ادامه مطلب
ما را در سایت اهوراي بي همتاي ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ahuramahdavie بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 31 فروردين 1396 ساعت: 6:58

نمیدانم امسال به اندازه ی چند سال بزرگ شدی نمکین نازنینم. هر چه که بود جهشی که امسال در رشد تو رخ داد وصف ناشدنی ست. این که یک انسان چقدر میتواند در شرایط خانوادگی و اجتماعی متفاوت, ظهور و پرورش متفاوت یابد را با رصد تو بعد از تولد مزدا, تجربه کردیم. چند ساعت دیگر به پایان سال ۹۵ نمانده. امیدوارم سا اهوراي بي همتاي ما...ادامه مطلب
ما را در سایت اهوراي بي همتاي ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ahuramahdavie بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1396 ساعت: 13:28

در پی کوتاه شدن موهای فرفری نازنینت, علیرغم شوک یک روزه ای که از شمایل جدیدت منو فراگرفت,  دریافتم که دل من به چیزی جز حلقه ی موهای تو بنده, دل من سخت گرفتار دل پاک و مهربونته, جونم! هر شکلی که باشی دلبر منی دلربا!


اهوراي بي همتاي ما...
ما را در سایت اهوراي بي همتاي ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ahuramahdavie بازدید : 74 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 15:08

با خواهری مشغول لگوبازی بودین.چی درست میکنی نانا؟مبل درست میکنم.مبل! چه باحال!از تفریحات سالمت اینه که دم به دقیقه منو بکشونی آشپزخونه, در یخچال رو باز کنی و از خودت بپرسی چی میخوام من!یه روز دراومدی که در یخچال رو باز کن دوغ میخوام دوغ میخوایی یا شیر؟یا شیر اوج غرور و مباهاتت اینه که یه چیزی که خیلی دوست داری از یخچال یا سر کیف این و اون دربیاری جلوی مزدا شروع کنی به خوردن, اونوقت وقتی مزدا شروع میکنه برات بال بال میزنه بگی " هنوز کوشولویی مزدا, نمیتونی... بخوری", آخ که دلم ضعف میره از این لحن گفتنت، آقابزرگ!تخت داداشی رو که جابجا کردیم دسترسیت به برچسبای روی دیوار خیلی چهره به چهره شد. یه روز دیدم رفتی توی تخت نشستی و رو کردی به برچسب گاو میگی :"مشکلت چیه؟ گاو تو چه مشکلی داری هان! چرا ناراحتی؟!"  نیروانا بیحال و مریض خوابیده و تو هی میری سراغش یه جوری بیدارش کنی. حرصم رو درآوردی, اینقدر که بلندت کردم و کوبوندمت زمین! بعد که عصبانیتم فروکش کرد بهت میگم چرا اینقدر نانا رو بیدار کردی, من ازدستت ناراحتم. میگی " نمیفهمم منظورم چیه" یه شیرین کاری لج درآر یاد گرفتی هی با لیوانت دهنت رو پر اهوراي بي همتاي ما...ادامه مطلب
ما را در سایت اهوراي بي همتاي ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ahuramahdavie بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 19:53

رویای رفتن به مهدکودک توی دل کوچولوت اواخر شهریور ماه نقش بست. زمانی که در تدارک فرستادن نیروانا به مدرسه بودیم و منم از نگرانی این که با تنهاییای تو در نبود اون چه کنیم توی فکر و ذهنم, مهدکودک رفتن تو رو تصویر میکردم و اینکه اگه واقعا خیلی برات سخت گذشت هر طور شده به مهرآیین التماس میکنم شرایط منو درک کنن و با وجود پایین بودن سنت تو رو بپذیرن تا خیال من از بابت شادبودن تو و پرورش روح و جانت به بهترین شکل, در ایامی که سخت مشغول از آب وگل درآوردن مزدام, راحت باشه. نمیدونم چطور شد که دم دمای مدرسه رفتن نیروانا برای اینکه در تو آمادگی ایجاد بشه که از چند روز دیگه ناناجون صبحا خونه نیست, فکر و ذهنیتم به زبون اومد و گفتم ناناجون میره مدرسه, اهورام شاید بره مهدکودک. و همین شد که از اونجایی که عاشق مهدکودک نیروانا بودی قند توی دلت آب شد. حالا چرا عاشق مهدش بودی هم واسه این بود که وقتی به هر دلیلی دنبال نیروانا میرفتیم یا توی مراسم و فعالیتای مهد شرکت میکردیم و تو باهام بودی, یه دل سیر توی وسایل بازی حیاط و استخر شن, بازی میکردی. برای تو, مهدکودک همون بازی و بازی و بازی بود توی حیاط. و حالا که اهوراي بي همتاي ما...ادامه مطلب
ما را در سایت اهوراي بي همتاي ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ahuramahdavie بازدید : 12 تاريخ : سه شنبه 17 اسفند 1395 ساعت: 19:53